# زندگی من

زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

# زندگی من

زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

نیکی می کارم
روی هر زمین
و زیر هر آسمان
برای همه
لحظه ها می گذرند
و من
هر روز بیشتر مهربانی می کنم
ولی افسوس
روزگاریست که مهر و مهربانی
زود از خاطرمان پاک می شود
و بعد می شود
وظیفه

بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

آخه چرا شما مردا این جوریین ؟

یکی دوبار زنگ زد بهم دوستم منم داشتم میرفتم خرید

آخری گفت دارم میام پیشت

وقتی اومد من کارم تموم شد و با هم سوار شدیم تا ما رو برسونه

خیلی ناراحت بود

جلوی خونه زد زیر گریه 

داشت بچه شیر میداد همش گریه می کرد

با شوهرش رفته بودن یه سفر یه روزه و از اول تا آخر با هم دعوا کردن

شوهره سر کوچکترین موضوعات گیر میده 

یه اتفاقی واسه خاهر دوستم افتاده  و بعد کلی جدال دختر و پسره با هم ازدواج کردن حالا منت و سرکوفتش رو به دوستم می زنه 

خب میشه بگی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی نیست بهش بگه تو خودتم دختر داری یه وقت نمی ترسی سر دخترت بیاد ( خدای نکرده )

دوستم عاشق شوهرشه ولی شوهره خیلی اذیتش می کنه

به نظرم این جور مردا لیاقت عشق زنا رو ندارن و ....


شب نشینی زنانه

دیشب همسایه پایینی مون که صابخونمونم هست اومد بالا با یه بشقاب کاچی

ساعت 12     تعارفش کردم بیا تو نیومد

بعد یه ساعت که دم در حرف زد اومد تو

منم داشتم مطالب قبلی رو مینوشتمم سریع جم و جور کردم و بستم

چایی گذاشتم و نشستیم به حرف زدن و یه دل سیر با هم درد دل کردیم

اون بیچاره هم دلش  از شوهرش و مادر شوهرش خون بود

نمیدونم چه مرضی افتاده تو مردا که دارن زنا رو اینجور اذیت می کنن

آقا ساعت 1 و نیم اومد داشتیم چای میخوردیم 

خاست بره که نذاشتم و تا 2 موند

بچه هاش دوبار از پایین زنگیدن تا رفت

همه ی اینا به کنار

یه خصوصیتی داره این همسایمون و اینه که اینقد آروم حرف میزنه که بعضی وقتا من نمی فهمیدم چی میگه و الکی تایید می کردم

وقتی رفت آقا پرسید شما فقط به هم نیگا می کردین ؟

گفتم نه خیر حرف می زدیم


معضل پیاده روی من برا بعضیا !!!

اگه دست این مردای از خود راضی باشه ما زنا نباید از خونه بیرون بیایم
هر روز که میخام برم یه ساعتی پیاده روی کنم آقا مرگش میگیره 
چپ چپ نیگا میکنه که ینی باز کجا ؟
خوبه مثل بعضی زنا هر دیقه هر ساعت بیرون و بازار و باشگاه و بازار نیستم
والا

حالا که ماه مبارکه بعد افطار میرم 
مامانمم راضی کردم باهام بیاد
آقای شکاک هر شب خونش به جوش میا
خو من چیکار کنم بهش میگم بیا با هم بریم نمیا
همش میخا یا بشینه یا با ماشین بچرخه
البته واسه ما ماشین بنزین نداره و خرابه ولی برا مامان جونش همه چی اوکیه
الان عصبانی ام 
چون بهش زنگیدم بیا دنبالمون جوابمو نداد

بهانه جویی های یه مرد غرغرو

روزه که نمیگیره هیچ 

به جای تشکر از اینکه ناهار جلوش میزارن بشقابشو میزاره اونور که این چه برنجیه 

هی بهت گفتم برنج کال نپز

مامانت اینا عادت دارن از این غذاها بخورن من مجبور نیستم


خیلی رو داره برنج رو دیشب پیش مامانش خورده صداش در نیومده حالا همون غذا رو میخوره غر میزنه

خدایا !!!!


منم وقتی بابام اومد دنبال پسرم تا با هم برن سر مزار باهاشون رفتم پیش مامانم

دلمم خنک شد وقتی بهش گفتم من میرم اونجا افطارم هستم

اینقد لجش میگیره من اینجوری می گم